کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


لحظات شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

درباره : حضرت زهرا سلام الله علیها
منبع : کشف الغمه ج ۱ ص ۵۰۱؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج ۱ ص ۸۴؛بحار الانوار ج 43 ص ۱۸۵و ۲۱۴؛ روضة الواعظين، ج‏۱، ص۱۵۰-151

در مورد زمان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در کتب تاریخی اختلاف زیاد است و اکثراً زمان شهادت را بر اساس مدت حیات ایشان بعد از رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم عنوان کرده اند. از طرفی با توجه به اینکه در خصوص رحلت پیامبر نیر دو روایت ۲۸ صفر و ۱۲ ربیع الاول وجود دارد همین باعث شده اختلافات در تعیین تاریخ دقیق شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بیشتر شود که در ادامه به آن می پردازیم. الف) فتال نیشابوری؛ محدث اربلی و ابن شهرآشوب در گزارش دومی نقل کرده اند که حضرت ۴۰ روز بعد از رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به شهادت رسیدند؛ یعنی در هشتم ربیع الثانی سال ۱۱ هجری. ( ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج۳ ص ۳۵۷، محدث اربلی، کشف الغمه ج۱ ص ۴۴۹، فتال نیشابوری روضة الواعظین ج ۱ص ۱۵۱، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۳ ص ۷ ،شیخ عباس قمی منتهی الآمال ص ۱۶۵)  ب) اما یوسف الشامی و ابن شهر آشوب در گزارش دیگری بدون اشاره به مدت حیات حضرت بعد از رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم روز شهادت را در ۱۳ ربیع الثانی ذکر کرده اند ( یعنی ۴۵ روز بعد از رحلت پیامبر) ( ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج۳ ص ۳۵۷،  یوسف شامی، الدر النظیم ص ۴۸۵ ، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۳ ص ۱۸۰) 


ج)  ابن شهر آشوب و فتال نیشابوری هم ضمن ذکر روایات دیگر؛ شهادت حضرت ۷۲ روز بعد از رحلت را هم عنوان کرده اند. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج۳ ص ۳۵۷،  فتال نیشابوری، روضة الواعظین ج ۱ص ۱۴۳ د) اما یکی از معتبرترین روایات وارده در تعیین تاریخ شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها روایت ۷۵ روز بعد از رحلت پیامبر است ( یعنی ۱۳ جمادی الاول سال ۱۱ هجرت) که اکثر مورخین آن را نقل کرده اند. ( مرحوم کلینی، الکافی ج ۱ ص ۴۵۸، شیخ صفار، بصائر الدرجات ج۱ ص ۱۵۴، فتال نیشابوری، روضة الواعظین ج ۱ص ۱۴۳، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج۳ ص ۳۵۷، محدث اربلی، کشف الغمه ج۱ ص ۴۴۹، فیض کاشانی الوافی ج۳ ص ۷۵۱، طبری شیعه، دلائل الامامیه ص ۱۳۴، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۱۲۱، شیخ عباس قمی فیض العلام  ص ۳۱۵)

هـ) مرحوم محدث اربلی نیز در گزارش واحدی شهادت حضرت زهرا را ۹۰ روز بعد از رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ذکر می کند یعنی در ۲۸ جمادی الاول؛ البته با توجه به اینکه ابن سعد در الطبقات، مسعودی در اثبات الوصیه، طبری در تاریخ الامم، مسعودی در مروج الذهب رحلت پیامبر را در ۱۲ ربیع الاول ذکر کرده اند این تاریخ به گزرش آنان ۷۵ روز بعد از رحلت پیامبر محسوب می شود. ( مرحوم کلینی، الکافی ج ۱ ص ۴۵۸، محدث اربلی، کشف الغمه ج ۱ ص ۵۰۲، علامه مجلسی بحارالأنوار ج۴۳ ص ۱۸۸؛ علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۲۳۴، مرحوم خراسانی منتخب التواریخ ص ۵۹)  و) شاید بتوان گفت معتبرترین روایت در تعیین روز شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها روایت ۹۵ روز بعد از رحلت پیامبر است ( یعنی ۳ جمادی الثانی ) که مستند به دو حدیث مجزا از امام باقر علیه‌السلام  و امام صادق علیه‌السلام  می باشد. (شیخ مفید، مسار الشیعه ص ۵۴، شیخ طوسی، مصباح المتهجد ج ۲ ص۷۹۳، شیخ کفعمی، المصباح ص ۵۱۱، علامه طبرسی، اعلام الوری ج۱ ص ۳۰۰، محدث اربلی، کشف الغمه ج ۱ ص ۵۰۳، طبری شیعه، دلائل الامامیه ص ۷۹، ابوریحان بیرونی آثارالباقیه ص ۵۳۱؛ علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۲۳۴، شیخ عباس قمی فیض العلام  ص۳۲۸) ز) و بالاخره اینکه شیخ طوسی نیز علاوه بر ذکر روایات گذشته در گزارشی منحصر شهادت حضرت را در ۲۱ رجب سال ۱۱ هجری ذکر کرده است. شیخ طوسی، مصباح المتهجد ج ۲ ص۸۱۲  علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۳ ص ۲۱۵

 

خوارزمی از ابن عباس روایت کرده است زمانی که رحلت فاطمهسلام الله علیها نزدیک شد به هیچ وجه اندوهگین به نظر نمی رسید، در روز شهادتش دست امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام را گرفت و به سوی قبر پیامبر برد، سپس ایستاد و دو رکعت نماز میان قبر و منبر پیامبر خواند، سپس آن دو را در آغوش کشید و فرمود: فرزندانم ساعتی در نزد پدرتان در مسجد بمانید و خود به خانه بازگشت، سپس با باقی مانده حنوط پیامبر که جبریل آن را آورده بود غسل نمود و با مابقی کفن پیامبر را بر تن پوشید؛ بعد از آن اسماء را صدا زد و فرمود: بعد از ساعتی، مرا صدا بزن؛ اگر جواب دادم که هیچ، والا بدان که من به پدرم ملحق گشته ام. سپس برخواست و دو رکعت نماز خواند (بنا بر نقلی حضرت در حال سجده نماز رحلت کردند)اسماء می گوید بعد از ساعتی، فاطمهسلام الله علیها را صدا زدم ولی او جوابی نداد. گفتم: يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى « ای دختر محمد مصطفی صلى الله عليه وآله وسلم! ای بهترین زنان عالم، ای مادر حسن و حسین، ای سرور زنان جهان.؛ ... » اما جوابی نشنیدم. وارد اتاق شدم و روپوش از صورت مبارک فاطمه سلام الله علیها کنار زدم و دیدم جان به جان آفرین تسلیم کرده است؛ خود را روی بدن مبارکش انداختم و جامه دریدم و گفتم چگونه می توانم فرزندان پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم را از رحلت تو آگاه کنم.

در این هنگام امام حسن عليه السّلام و امام حسین عليه السّلام، از راه رسیدند و پرسیدند: يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ « چرا مادر ما در این ساعت خوابیده؟» اسماء خاموش ماند و جوابی نداد، و به روایت محدث اربلی جواب داد: يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا ای فرزندان رسول خدا مادرتان نخوابیده بلکه از دنیا رحلت کرده است؛ امام حسن عليه السّلام و امام حسینعليه السّلام خود را روی بدن مطهر مادر انداختند و او را بوسیدند. محدث اربلی می نویسد امام حسن عليه السّلام گفت:يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي « مادر جان، من حسنم، با من حرف بزن قبل از آن که روح از بدن من بیرون رود.» امام حسین عليه السّلام گفت: يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ « مادر جان، من فرزندت حسینم؛ با من سخن بگو قبل از آن که قلبم از حرکت بایستد و بمیرم.» از اتاق بیرون آمده و می گفتند: يَا مُحَمَّدَاهْ يَا أَحْمَدَاهْ الْيَوْمَ جُدِّدَ لَنَا مَوْتُكَ إِذْ مَاتَتْ أُمُّنَا؛ وامحمداه، امروز با رحلت مادرمان داغ عزای تو بر ما تازه شد.
اسماء می
گوید گفتم: يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا « ای دو ریحانه رسول خدا، بروید و پدرتان امیرالمومنین عليه السّلام را خبر کنید» آنها با گریه و ناله  به طرف مسجد رفتند؛ شروع کردن به گریه و زاری؛ عده ای از اصحاب آمدند و گفتند ای فرزندان رسول خدا چرا گریه می کنید؟ آیا جای خالی جدتان پیامبر را دیدید گریه می کنید؟ حسنین فرمودند: لَا أَ وَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا ای مردم مادرمان فاطمه الزهرا از دنیا رفت و خبر شهادت مادر را به امیرالمؤمنین عليه السّلام رساندند. امیرالمؤمنین عليه السّلام شتابان به سوی خانه آمد و به روایتی در راه با صورت به زمین خورد و زمزمه کرد که: « ای دختر رسول خدا، تا تو بودی من دل خود را به تو تسلی می دادم. يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِكِ ای دختر پیامبر بعد از تو این دل غمزده ام را به چه کسی تسلیت دهم.» و به روایت محدث اربلی فرمود: هرگاه نزد پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم رفتی سلام ما را بر او برسان.
امیرالمومنین
عليه السّلام داخل خانه شد ولی با یک دنیا حسرت با پیکر مطهر و بی
روح فاطمه سلام الله علیها روبرو گردید و این شعر را سرود:

لِكُلِّ اجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِيلَيْنِ فُرْقَةٌ             وَ كُلُّ الَّذِي دُونَ الْفِرَاقِ قَلِيلٌ‏

وَ إِنَّ افْتِقَادِي فَاطِماً بَعْدَ أَحْمَدَ             دَلِيلٌ عَلَى أَنْ لَا يَدُومَ خَلِيلٌ 

« هر دو دوست بالاخره یک روز از هم جدا می شوند و طعم فراق را خواهند چشید. اینکه من فاطمه را بعد از احمد صلى الله عليه وآله وسلم از دست دادم و بین ما فراق و جدایی حاصل شد، دلیل است بر اینکه هیچگاه دوستی‌ها و نزدیکی ها پایدار نیست و این چرخ گردون بین آنها تفرقه می افکند.» و بنا به گزارش محدث اربلی فرمود: ای دختر رسول خدا ما در داغ پیامبر از شما تسلی می جستیم اکنون از چه کسی تعزیت و تلسیت بجوئیم. ( کشف الغمه ج ۱ ص ۵۰۰، مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۸۴، بحار الانوار ج ۴۳ ص ۱۸۵و ۲۱۴)
روایت و گزارش دوم از لحظات آخر عمر حضرت زهرا سلام الله علیها :

در روایت بالا در هنگام عروج ملکوتی حضرت زهراسلام الله علیها، امیرالمومنین عليه السّلام حضور نداشته اند اما روایتی دیگر وجود دارد مبنی بر اینکه امیرالمومنین در لحظه شهادت فاطمه سلام الله علیها حاضر بوده است. طبری شیعه در دلائل الامامیه به نقل از امام علی عليه السّلام می نویسد که امیرالمومنین فرمود: فاطمه سلام الله علیها لحظاتی قبل از شهادت گفت: يَا ابنَ عَمّ، قد أتاني جِبرئيل مُسَلّماً، وَ قَالَ لي: اَلسَّلامُ يَقرَئكَ  السَّلام، يا حَبِيبَةِ حَبِيبِ اللّه، وَ ثَمَرَةَ فُؤادِه، اَليَوم تَلحِقِينَ بِهِ فِي الرَفِيعَ  الأَعلى وَ جَنَّة المَأوَى، « ای پسر عمو، جبرئیل نزد من آمد و بر من سلام کرد وگفت ای حبیب رسول خدا و ای میوۀ دل او؛ خدای متعال بر تو سلام و بشارت می دهد که در این ساعات در بالاترین جایگاه بهشت به پدرت ملحق خواهی شد »
ثمّ انصرف عنّي؛ ثمّ سمعناها ثانيا تقول: و عليكم السلام،  لحظاتی گذشت؛ دوباره شنیدیم که فاطمه سلام الله علیها گفت: « و علیکم السلام» بعد فرمود: يَا ابنَ عَمّ، هَذا وَ اللّهِ مِيكائِيل يَقُولُ لِي كَقَولَ صَاحِبِه « ای علی جان، به خدا قسم این میکائیل است که مرا مانند جبرئیل بشارت به بهشت می
دهد.»ثُمَّ أخَذَت ثالِثاً تَقُولُ: وَ عَلَيكُمُ السَّلام ناگهان دیدیم فاطمه سلام الله علیها چشمان خود را تا آنجا که می‌توانست باز کرد و گفت «و علیکم السلام» و سپس گفت: يَا ابنَ عَمّ، هَذا وَ اللّه الحَقّ وَ هُوَ عِزرائيل قَد نَشَرَ جِناحِهِ بِالمَشرِق وَ المَغرِب، وَ قَد وَصَفَهُ لِي أَبي، وَ هَذه صَفَتَه « علی جان، به خدا قسم قابض الارواح آمد. این عزرائیل است که بال های خود را از شرق و غرب عالم گسترده.» بعد فرمود:« سلام بر تو ای گیرنده روح ها! عجله کن و جان مرا بگیر! اما به آرامی. با من مدارا کن.» آنچنان که پدرم برایم توصیف کرده بود. در این هنگام فاطمه سلام الله علیها فرمود: ای عزرائیل اکنون در گرفتن جانم شتاب کن سپس چشمان بی رمق خود را بست. چنان به ملکوت اعلا پیوست، که گویی اصلا هیچ‌گاه زنده نبوده است. ( دلائل الامامیه ۱۳۳، و با اندکی اختلاف در کشف الغمه ج ۱ ص ۵۰۱)

مرحوم فتال نیشابوری نیز روایت دوم را نقل می کند و اینگونه گزارش می دهد: ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِيداً فَلَمَّا نُعِيَتْ إِلَيْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَيْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِيٍّ؛ سپس فاطمه سلام الله علیها سخت بيمار شد و چون احساس به فرا رسيدن مرگ خويش كرد، ام ايمن‏ و اسماء بنت عميس را احضار فرمود و كسى را به دنبال على‏ علیه‌السلام فرستاد. وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي وَ إِنَّنِي لَأَرَى مَا بِي لَا أَشُكُّ إِلَّا أَنَّنِي لَاحِقَةٌ بِأَبِي سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أَنَا أُوصِيكَ بِأَشْيَاءَ فِي قَلْبِي؛ و چون على علیه‌السلام آمد، به او گفت: اى پسر عمو! احساس مىكنم كه مرگ من فرا رسيده است و چنانم كه ترديد ندارم به اينكه هر ساعت به پيوستن به پدرم نزديك‏تر مى ‏شوم و اكنون به چيزهايى كه در دل دارم ترا وصيت مىكنم. قَالَ لَهَا عَلِيٌّ أَوْصِينِي بِمَا أَحْبَبْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ؛ على علیه‌السلام فرمود: اى دختر رسول خدا! به آنچه مىخواهى وصيت كن، و كنار بالين او نشست و هر كه را در خانه بود، از خانه بيرون كرد. ثُمَّ قَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي؛ سپس فرمود: اى پسر عمو! مىدانى كه هرگز دروغ نگفته ‏ام و از هنگامى كه با يك ديگر زندگى مشترك داريم با تو مخالفتى نكرده ‏ام. فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَكِ غَداً بِمُخَالَفَتِي فَقَدْ عَزَّ عَلَيَّ بِمُفَارَقَتِكِ وَ بِفَقْدِكِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ؛ على علیه‌السلام فرمود: پناه بر خدا كه تو به احكام خدا داناتر و پرهيزكارتر و بهتر از آنى و بيشتر از آن از خدا می ترسى كه من فرداى قيامت بتوانم بگويم كه مخالفتى با من روا داشتهاى و جدائی و از دست دادن تو بر من سخت گران است، ولى افسوس كه از اين جدايى چاره نيست. وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكَ؛ و به خدا سوگند با مرگ تو مصيبت از دست دادن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر من تازه مىشود و مرگ تو و از دست دادن تو مصيبتى بسيار بزرگ است، وَ فَقْدُكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِيبَةٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِيَّةٌ لَا خَلَفَ لَهَا؛ ولى همگان از خداييم و همگان به سوى او باز گردنده ‏ايم و اين مصيبت چه سخت و درد انگيز و دشوار و اندوه افزاست. و اين اندوهى است كه چيزى مايه تسكين آن نيست و هيچ چيز آن را جبران نمى‏ كند، ثُمَّ بَكَيَا جَمِيعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلِيٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ؛ سپس ساعتى هر دو گريستند و على علیه‌السلام سر فاطمه سلام الله علیها را بر سينه نهاد و گفت: أَوْصِينِي بِمَا شِئْتِ فَإِنَّكِ تَجِدِينِي وَفِيّاً أُمْضِي كُلَّ مَا أَمَرْتِنِي بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَكِ عَلَى أَمْرِي؛ به آنچه مى‏ خواهى وصيت كن كه به هر چه وصيت كنى رفتار خواهم كرد و فرمان تو را بر خواسته خود ترجيح مى ‏دهم. ثُمَّ قَالَتْ جَزَاكَ اللَّهُ عَنِّي خَيْرَ الْجَزَاءِ يَا ابْنَ عَمِّ ….؛ فاطمه سلام الله علیها فرمود:خدای جزای خیر به تو بدهد ای پسر عمو بهترین جزا را .... أُوصِيكَ يَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِي نَعْشاً فَقَدْ رَأَيْتُ الْمَلَائِكَةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ؛ وصيت مى‏ كنم براى حمل جسد من تابوتى بسازى كه تصوير آن را ديدم و فرشتگان نشانم دادند. فَقَالَ لَهَا صِفِيهِ إِلَيَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِي وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِكَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ؛ على عليه السّلام گفت: چگونگى آن را توصيف كن، و فاطمه سلام الله علیها براى او توصيف كرد و على عليه السّلام چنان تابوت و سريرى فراهم كرد، و اين نخستین تابوتى بود كه ساخته شد و پيش از آن كسى چنان فراهم نساخته بود. ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ أَنْ لَا يَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِي مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ ظَلَمُونِي وَ أَخَذُوا حَقِّي؛ فاطمه سلام الله علیها سپس فرمود: به تو وصيت مى‏ كنم كه هيچ يك از اين كسان كه بر من ستم روا داشتند و حق مرا گرفتند، در تشييع جنازه‏ ام حاضر نشوند. فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِي وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ؛ كه آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدايند و اجازه مده كه هيچ يك از پيروان ايشان در تشییع جنازه ام شركت كنند و بر من نماز بخوانند. وَ ادْفِنِّي فِي اللَّيْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُيُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا. و چون چشم هاى مردم به خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نيمه شب به خاك بسپار. و در اين هنگام فاطمه سلام الله علیها كه درودهاى خداوند بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد رحلت كرد. ( روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏ ۱، ص ۱۵۰-۱۵۱)